پیامبر اسلام می فرمایند: "یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است."
و در حدیث دیگری یک ساعت تفکر را از عبادت یک شب بهتر و در حدیث دیگری از عبادت یک سال و در حدیث دیگر بهتر از عبادت هزار سال ذکر دانسته است .
با این وجود چراکمتر کسی بدنبال تفکر است
ما دوست داریم یا رییس باشیم یا مرئوس اگر دوست داریم که رئیس باشیم بخاطر این است که دوست داریم تمام کارهایمان را کس دیگری برایمان دیکته کند تا ما نیاز به تفکر نداشته باشیم خیلی از ماها حتی حاضریم از صبح تا شب بیل و کلنگ بزنیم و دمی تفکر نکنیم
اگر دوست داریم که رئیس باشیم بخاطر این است کس دیگری نباشد تا از ما سوال و جواب کند و ما هر کاری که دلمان خواست بکنیم
به نظر شما اساسی ترین آسیب ها و موانع تفکر در ایران کدامند.لینک منبع
از رنجی که می بریم
نظریه ها در قفس
به نظر می رسد ما تنها با یک مانع خاص روبه رو نیستیم بلکه موانع متعددی وجود دارند که بعضی از آنها را برمی شماریم.
یکی از مهمترین موانع از آن شمار فقدان تحمل نقد و انتقاد از سوی دیگران است.تفکر مآلاً در دل خود نقد کردن را دارد. در حقیقت نمی توان قائل به امر تفکر بود، بدون آن که نقدپذیر باشیم. تفکر مانند پرنده است. یا باید او را در قفس نگاه داشت یا در صورتی که اجازه پرواز صادر شد، دیگر نمی توان جهت پرواز آن را از پیش و دقیقاً مشخص نمود.
همچنین گاه در کشور ما اظهارنظر خصوصاً درباره آرا و افکار جا افتاده دشوار است. برای مثال اگر کسی بخواهد فیلسوف بزرگی چون ملاصدرا را به صورت جدی نقد بکند، تاوان سنگینی پس خواهد داد در حالی که در تفکر ناگزیر از نقد هستیم.
دیگر این که نباید تفکر را در تمام زمینه ها دینی دانست. برخی از اندیشمندان وحشت دارند که اگر نظرات خود را آزادانه بیان کنند به بی دینی یا کم دینی متهم شوند حتی اگر خود افرادی دیندار باشند. در موارد زیادی تفکراتی خاص با دین لازم و ملزوم شناخته می شوند (مثلاً همانطور که گفتم گاهی فلسفه ملاصدرا عین دین شناخته می شود) مسئله عینی سیاست زدگی در عرصه تفکر است. این خطر وجود دارد که اگر افکار جدیدی را ارائه دهید به پیروی از یک خط سیاسی خاص متهم شوید. این دو موضوع باعث گونه ای خود سانسوری نزد متفکرین شده است.
چه بسا در حالت عادی تفکر برای ما ملال آور باشد. باعث آزار می شود و زندگی عادی را سلب می کند. این همان مشکلی بود که مردم آتن با سقراط داشتند و در نهایت او را اعدام کردند چرا که سقراط در کوچه و خیابان، وقت و بی وقت برای ایشان ایجاد مسئله می کرد. مردم آتن تاب پرسش و تفکر را نداشتند پس به این بهانه که او جوانان ما را فاسد می کند وی را محکوم به نوشیدن شوکران کردند. شوکران انتقام پرسش بود؛ چرا که در شرایط عادی زندگی اصل بر عدم تفکر است. تفکر زمانی زاده می شود که شخص احساس کند همه زندگی و حیات، به جا آوردن امور روزمره نیست. در اینجا فرد به سمت پرسش کشیده می شود که از کجا آمده ام. پریشان می شود که آمدنم بهر چه بود و بی قرار می گردد که به کجا می روم. در این لحظه حیات ثانوی انسان آغاز می شود
ابن عربی نشانه ای برای تفکر قائل است. براساس نظر او نشانه تفکر رسیدن به بطلان و دیدن آتش است. او از آیات قرآن چنین استنباط می کندکه اهل تفکر ابتدا می فهمند که جهان باطل و بی اساس نیست و در خود حقیقتی دارد آنگاه سر از آتش درمی آورند و از آن پرواز می کنند.
شاید جهنم تجسم بطلان باشد. ما در زندگی دنیوی بیهوده گذرانی و یا همان سوختن را می بینیم. این می تواند دیدار ما با دوزخ باشد. تجربه ای جهنمی.
پیروان هر نظام فکری مایلند از هر تفکری یک نوع صف آرایی غیرقابل نفوذ درست کنند. در ایران نیز این مشکل وجود دارد.
اگر کسی در مورد ملاصدرا نقادی کند احتمال دارد در مظان اتهام قرار گیرد، که چرا نسبت به بزرگان جسارت می کند. زمانی ملاصدرا به خاطر نقادی تکفیر می شد. رسم عجیبی دارد روزگار که حال منتقدان او را تکفیر می کنند.